، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ardeshir pesare gol e man va babash

اولين روز اومدنت تو زندگي من و بابا

1392/3/24 22:11
نویسنده : shahrzad
257 بازدید
اشتراک گذاری
خوب بزار واست از اولين روز بگم، از خواب پاشدم و بعد تست فهميدم كه تو اومدي تو دل ماماني ، داد زدم و باباتو صدا كردم اونم كلي بغلم كرد و بوسم كرد . بعد باهم ديگه رفتيم دفتر كار بابات امريكا بوديم . به بابات گفتم فعلا به كسي نگيا !! اما مگه طاقت داشت؟ تا استلا رو ديد بهش گفت ، استلا كارمند باباته، خلاصه زنگ زدم به مامان سيما ، خاله شهره اونجا بود و ديانا دختر خالت هم داشت بازي ميكرد به مامان سيما گفتم مامان ديگه ديانا تنها نيست و واسش هوو اومده !! مامان سيما گفت چطور ؟؟ گفتم اخه من حامله ام ! مامان سيما كلي ذوق كرد و دوتايي گريمون گرفته بود از خوشحالي ، خيلي لحظه خوبي بود پسرم ' البته ما اون موقع نميدونستيم پسري يا دختر ' خلاصه بابات زنگ زد به بابا امير و مژده اومدنتو به اونم داد' خلاصه باباتو راضي كردم تا قلب كوچولوتو نشنيديم ديگه به كسي نگه...
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)